آخرین ارسال های انجمن

عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
خاطره من مینا | 0 | 381 | mina68 |
خخخخ بیاین داستان واستون گزاشتم ب شرطی که شماهم داستان بزارین | 0 | 532 | mahdi |
بیاین یک داستان جالبی رو براتون تعریف کنم شماهم داستانتونو بگید خخخخ | 0 | 262 | mahdi |
این تنها روشیه که دوستم تست کرده درست بوده...و ضرر زیادی هم دیده | 0 | 785 | mahdi |

علی هستم از سنندج و میخوام یه داستان واقعی براتون تعریف کنم.
۲۰سال پیش که من ۸سالم بود عاشق ماجراجویی بودم تابستان بود و من و خانواده ام به روستایی در سنندح به نام(کوهتون)رفتیم اونجا پر از کوه بود.نزدیک ساعت ۱۰شب بود که با دختر عمو و پسر خاله هام ۵نفری بریم یکم ماجراجویی کنیم.رفتیم بالای یک کوه که یه چاه عمیق دیدیم خیلی عمیق بود. ما هم شیطون بودیم گفتیم بیا اتیش درس کنیم بنداریم ته چاه جالب میشه پسر خاله(۱۶ساله)اتیش رو روشن کرد انداخت ته چاه پنج دقیقه بعد کاملا ته چاه روشن شده بود،یه حس عجیبی حاکم شد و ناگهان پسر داییم(۱۵)ساله یکی تو گوش من زد!و به بقیه!همه گفتن مگه مرض داری!؟چته؟یهو دیدیم همین جوری شروع کرد به داد زدن و گریه کردن همه ترسیدیم خانواده رو صدا کردیم اومدن و متعجب شدن. پدر بزرگم گفت جن زده شده سریع جن گیر رو خبر کنید!یه پیرزن (جن گیر)اومد و چند تا کلمه گفت(فک کنم دعا بود)و پسر دا خوب شد.
موضوعات: داستان جن ,
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
آخرین مطالب
رزا : قسمت اول (پنجشنبه 18 آبان 1396)
داستان جدید واقعی ( داستان مرموز من : اخرین زورته ) قسمت اول (پنجشنبه 18 آبان 1396)
ارسالی از مینا جدید (پنجشنبه 18 آبان 1396)
ارسالی از هانیه : داستان پدرم (یکشنبه 27 فروردین 1396)
ارسالی از ریحانه : هفت تپه (یکشنبه 27 فروردین 1396)