
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
خاطره من مینا | 0 | 380 | mina68 |
خخخخ بیاین داستان واستون گزاشتم ب شرطی که شماهم داستان بزارین | 0 | 532 | mahdi |
بیاین یک داستان جالبی رو براتون تعریف کنم شماهم داستانتونو بگید خخخخ | 0 | 262 | mahdi |
این تنها روشیه که دوستم تست کرده درست بوده...و ضرر زیادی هم دیده | 0 | 785 | mahdi |

سلام عید رفته بودیم مهمونی خونه عمم اینا ، خونشون بزرگه و حیاط بزرگی داره قرار بود چند شب اونجا بمونیم چون کمی دوره ، شب تو اتاق پسر عمم خوابیدم اتاق پسر عمم پنجره ای رو به حیاط داشت، اون شب بارون و رعد برق میزد، خیلی باحال بود همه خواب بودن و من با عشقم چت میکردم رفتم سر پنجره ببینم هوا چطوره دیدم زیر درخت یکی نشسته داره تار میزنه ، گیتار نبودا از اون سازا که دست فرشته ها میبینید تو کارتون های قدیمی، داشتم نگاهش میکردم و اونم هی ساز میزد من اول فکر کردم ادمه بعد دیدم داره کم کم محو میشه و غیب شد پسر عمم رو سریع بیدار کردم گفت منم چند بار اونو دیدم، ولی من تعجب کردم بخاطر همین پیگیر شدم فهمیدم اون مرده تو این خونه میمیره در اثر مریضی، رفتم از عمم سوال کردم میگفت این مرده همیشه ساز میزده و بیرون از خونه نمیرفته فقط تو خونه مینشسته پا ساز ، میگفتن این مرده زیاد عجیب بود وقتیم که مریض شده بود بازم ساز میزد دلیلشم شکست عشقی بوده کسی رو دوست داشته که جواب منفی شکسته و افسرده شده...